نوشته « کنسول کائنات »
قلم محمد حسین حیدری
در واقع این زندگی است که از ما عبور میکند. وگرنه آنچه که میبینیم، هیچ است. صرفا برای جذابیت بیشتر در اینجا به ما بدن و ذهن هم دادهاند. هیچ کاری مهمتر از تماشای زندگی وجود ندارد. لحظهلحظهاش غنیمت است. انسان وقتی میمیرد از بین نمیرود. فقط Game over میشود. SEGA به قول امروزیها کنسول محبوب دههشصتیها بود که در همهی بازیهایش، مفهوم گیمآور به خوبی از کار درمیآمد:
-تو در این لحظه میسوزی اما میتوانی بازی را دوباره شروع کنی.چند وقت پیش بازی شورش در شهر را روی ios نصب کردم و مشغول شدم. طبق معمول اون گندهه را برداشتم، چند نفری را نفله کردم به یاد قدیم و به وجد آمدم. خوب! کاراکتر من در بازی بدن داشت. غذا میخورد. سطل آشغال را میشکست، زیرش مرغ بریان سبز میشد. میکشت و کشته میشد. اما من که چیزیم نمیشد. جز اینکه مهارتهایی در درونم تقویت میشد و عواطفم بالا و پایین. نسبت انسان با زندگی زمینی هم همین است. انسان در زنجیرهی حیات بنا به نیازهای خودش این نقش فعلی را آگاهانه و از سر اشتیاق انتخاب کرده. منتهی بازی به میزان زیادی توسعه یافته، طوری که بعضی از انسانها خیلی دیگر در نقششان فرو رفتهاند. اینقدر که حاضرند آدم بکشند. یک مثال امروزی بزنم. این بازیهای ژانر survival آنلاین را مجسم کنید. Last day on earth بهترینشان است. اصلا خود زندگی زمینیست. از قضا این دفعه که دانلود کردم متوجه شدم جمهوریاسلامی سرورهایش را فیلترش کرده. یعنی اصلا وارد محیط بازی نمیشود. احسنت بر نظام اسلامی. بازی بسیار درستی را فیلتر کردید. پس از ثبت نام در لست دی، حداقلهای زنده ماندن برای کمتر از نیمساعت را دریافت میکنیم. به اضافهی زمینی و کلبه خرابهای در سرزمین بازی (server). اما خیلی محتمل است که زیر سی دقیقه هم بمیریم. چون قبل از ما کاربرانی دیگر در بازی ثبتنام کرده و طبعا خیلی بیشتر در آنجا زیستهاند. در نتیجه ابزارها، مهارتها و تجربیات بیشتری دارند. مثلا شما میروی از مشاعات یک مقدار میوه بچینی، یک نفر زرتی میآید رگبار میبندد روت. آن فرد که تو را میکشد سالها در این بازی زیسته. یعنی بارها مرده و از نو شروع کرده. اما تو را میکشد بدون اینکه کشتن تو اهمیتی داشته باشد. تو حداکثر یک شورت قرمز داری و یک بدن. و او اسلحه اتوماتیک و زره. بیعدالتیست؟! هرگز! خودت این ژانر از بازی را انتخاب کردی. حتی جنسیتت را هم خودت انتخاب کردهای! سوختی؟! فدای سرت! خودت که از بین نرفتهای! یک روز که خیلی حرفهای شده بودم در لست دی و پس از مرارتهای بسیار از برهنگی و کلبه خرابه رسیده بودم به ساخت دژ شخصی و تولید انبوه سلاح اتوماتیک و موتورسیکلت و ... طبق معمول راه افتادم به طرف مشاعات برای تهیهی فرضا هیزمی، کشکی، چیزی. که خوردم به پست یک کاربر متفاوت. با اینکه از من خیلی قویتر بود، من را نکشت. انگار که اصلا هم را ندیدیم. به نظرم او آنقدر زیسته بود که انسان شده بود. دیگر برایش فرقی نمیکرد که در کدام حوزه از واقعیت مجازی مشغول بازیست؛ فرقی که وجود ندارد میان کنسولِ کائنات و کنسولِ انسان. انسان همه جا باید انسانی بازی کند. لامصب لست دی بیچاره میکند کاربر را. آنقدر که لذت بخش است. وقتی میسوزی و بدن و داراییهایت را در بازی جا میگذاری، جدا روحت جر میخورد از درد. زندگی زمینی هم چیزی نیست جز یک بازی پیشرفته. هفتاد هشتاد سال عمر در این کنسول، صفر است در برابر ازل تا ابد. جهان آن چیزی نیست که میبینیم. این چشم ما نیست که میبیند. این سیگنالهایِ ویژِنِری همه مثال است. کدهای هستی برای انسان باز شده. بازی زندگی از این جهت در مرحلهای جدید و متفاوت در حال انجام است. انسان دیگر بردهی پول و ایدئولوژی بشو نیست. انسان باید فقط مثل یک بسیجی در خدمت خودش باشد !
پایان